پیشگیری از بیماری نوروفیبروماتوز Neurofibromatosis

نوروفیبروماتوز بیماری ژنتیکی Iranian Patients with Neurofibromatosis

نوروفیبروماتوز بیماری ژنتیکی Iranian Patients with Neurofibromatosis

من دکتر لیلا جویباری عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی گلستان هستم که به همراه گروهی از هموطنان عزیزم که بیماری ژنتیکی نوروفیبروماتوز دارند، این وبلاگ را به عنوان وبلاگ پشتیبان مدیریت می کنیم. از حمایت و همراهی شما عزیزان سپاسگزاریم.
وبلاگ اصلی ما به نام زندگی با نوروفیبروماتوز است به آدرس

http://iran-neurofibromatosis.net

I am Dr Leila Jouybari , faculty member from Golestan University of Medical Sciences, Gorgan, Iran. With collaboration of a group of Iranian NF patients we manage this website.

Thank you for your support

Our main website is: http://iran-neurofibromatosis.net

Join us to Tel Channel :

https://telegram.me/livingwithNF

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

برای نخستین بار در همدان صورت گرفت؛    خارج کردن تومورآکوستیک نوروما از گوش و حفرۀ خلفی جمجمۀ بیمار 52 ساله
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۳
دانیال ک.
توسط: شب سکوت کویرسلام دوستان عزیز شاید این چندمین بار باشد که من برای شما کامنت می زارم خیلی دوست دارم با شما بیشتر اشنا بشم . fatemehzarandi77@yahoo.comپارسا:  اینم ایمیل منParsa_aria1982@yahoo.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۳:۱۴
دانیال ک.
استفاده از عبارات تأکیدی را جزئی از زندگی روزمره خود کنید. از هر فن و شیوه ای برای جذب وفور و برکت به زندگی خویش استفاده کنید.عبارات تأکیدی را بنویسید و بر در و دیوار، داخل اتومبیل و بدنه یخچال خود بیاویزید و در معرض دید خود قراردهید.عبارات تأکیدی مثبت شما را یاری می دهند که به افکار خود شکل دهید و آنها را حول و حوش خواسته های خود متمرکز کنید و خود را با افکار خویشتن به نحوی استوار همسو نمائید.اعتقادات شما باید بطور مرتب مورد تأکید و تأئید و تصدیق قرار گیرند تا در عالم برون و در جهان مادی تحقق یابند. توسط:حمیده ماه من دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند ... ماه من غم و اندوه اگر هم روزی،مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کن و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست هنوز ... او همانیست که در تارترین لحظه شب راه نورانی امید نشانم می داد ... او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگی ام،غرق شادی باشد ...ماه من غصه نخور.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۵:۵۸
دانیال ک.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۵:۵۵
دانیال ک.
معراج حج  به نام خدا   حج، سکوی پرتاب انسان به سوی بینهایت، تجربه ی معراج و تولدی دوباره است که تنها و تنها پس از پایبندی به پیمان «ایاک نعبد و ایاک نستعین» محقق می شود. با صرفنظر از این پیمان، مناسک حج به نتیجه نمی رسد و بدون اثری معرفتی، به نحوی زودگذر، احساسات فرد بر انگیخته شده، اندکی پس از اتمام مراسم فرو می نشیند.حج، عروجی به هفت آسمان، یعنی هفت گنجینه ی آگاهی های هستی، آن هم در میان جمع است. در این حرکت، با گم شدن در سیل خروشان و یکپارچه ی حج گزاران، محو شدن هم تجربه می شود؛ اما هدف، بالاتر از این یکپارچگی و بالاتر از این محو شدن است و کسی به آن می رسد که با آمادگی عازم این مسیر شده باشد.آمادگی، تنها استطاعت مالی نیست؛ آمادگی در این است که حق معلوم مسکینان و مستمندان، از طریق خمس، زکات، صدقه و... پرداخت شده باشد و علاوه بر این، معرفتی حاصل باشد که بتوان آن را سرمایه ی حج قرار داد. در این صورت، حج آثارمثبت فردی و اجتماعی خواهد داشت.کسی که با رعایت این مقدمات عازم حج می شود، از دارایی خود گذشته است؛ با همنوعان خود همدردی و همدلی دارد و از آنجا که به پیمان «ایاک نعبد و ایاک نستعین» متعهد است؛ عمق و عظمت «لبیک»  را می شناسد. او چنان که باید، به آگاهی خواهد رسید و سوغاتی که از این سیر معنوی به ارمغان خواهد آورد، پیشرو بودن در انجام امور خیر است. این حاجی رفع مشکلات مردم را سر لوحه ی امور زندگی قرار خواهد داد و امین مراجعین خواهد بود. حاجی حقیقی یک اَبَر انسان است؛ ابر انسانی که با تحولات فردی خود، جامعه­اش را نیز متحول می کند.اولین منزلگاه حج، میقات است و اولین کاری که فرد را برای ورود به این مناسک عظیم مهیا می کند، غسل کردن است. این شستشو در میقات به منزله ی دست شستن انسان از آنچه که هست و اعلام آمادگی برای یک تحول است؛ تحولی که نوعی مرگ محسوب می­شود: مردن از وضعیت فکری و شخصیتی موجود و تولد در وضعیتی بهتر. هنگام این مرگ باید چیزی شبیه کفن به تن کرد. لباس احرام پوششی است که همه ی حج گزاران را یکدست می کند تا کسی شاخص نباشد و در عین حال، نماد کفنی برای مرگ است؛ مرگی که انسان را در هفت آسمان متولد می کند. در این مرحله می توان پیمان حج بست و «لبیک» گفت. اما پیش از آن، یک بار مرور دروس زندگی و بندگی (درس «بسم الله الرحمن الرحیم»، درس «الحمدلله رب العالمین» و ...) لازم است. مرور این دروس، یادآوری نکات کلیدی آن ها و اعلام پایبندی به تعهدات قبلی، با برپایی دو رکعت نماز انجام می شود. با اقامه ی این نماز، لحظه ی تصمیم گیری فرا می رسد. تصمیم گیری و نیت برای عروج، بر پله ی عقل انجام می شود و با عشق حفظ می شود. در مراحل مختلف حج، عقل و عشق پا به پای هم نقش آفرینی می کنند. به محض نیت بر پله ی عقل، ذکر «لبیک، اللهم لبیک، ...» تسلیم بر پله ی عشق را اعلام می کند و به این ترتیب، مناسک با بیعتی محکم آغاز می شود. از این لحظه فرد محرم شده است و احکام خاصی را رعایت می کند. او هم فازی (هماهنگی و همسویی) با طبیعت و با عوالم بالا را تجربه می کند و نه تنها دست به شکار حیوانات صحرایی و کندن گیاهان از زمین نمی زند، حتی حشره ای را که بر بدنش می نشیند و او را نیش می زند، نمی کشد. زیرا برای همه ی موجودات احترام قائل است و از این که جان موجود زنده ای هرچند خرد را بگیرد، احساس لذت و رضایت ندارد. مردان محرم از آفتاب به زیر هیچ دستار و کلاه و سقفی پناه نمی برند و روی پاهای خود را از آن نمی پوشانند. زنان محرم نیز چهره به چهره ی آفتاب روز و بادهای سوزان این منطقه ی گرمسیری صلح با طبیعت را به نمایش می گذارند و صورت خود را نمی پوشانند.البته، در این چهره گشایی نکته های دیگری هم نهفته است. در شرایطی که ارتباط و اتصال با خدا و محو شدن انسان توجه او را از تمایلات زمینی باز می دارد و حتی روابط زناشویی را به کناری می گذارد تا برای مدتی بدون دخالت هر عامل بازدارنده، عظمت حق درک شود و بالاترین آگاهی ها به دست آید، نگاه هیچ مرد حج گزاری به سیمای هیچ زنی گره نخواهد خورد و بانوی حج گزار با قبول این که روی خود را نپوشاند، امکان آزمونی در این زمینه را فراهم می کند.احرام مقررات دیگری هم دارد. در حالت احرام، هر نوع ایجاد رنجش برای خود حرام است. بنابراین، فرد محرم به خود اجازه ی انجام کارهایی مثل کشیدن دندان یا هر اقدام دیگری که باعث خروج خون از بدن شود را نمی دهد؛ او طوری رفتار می کند که موجب هیچگونه تأثیر منفی و احساس ناخوشایند برای خود یا دیگران نشود. (از ایجاد هرگونه تشعشع منفی اجتناب می کند.) همچنین، برای محرم شایسته نیست که با قسم خوردن به خدا در صدد اثبات مطلبی باشد؛ زیرا در دانشگاه حج، حتی به منظور هدایت نیز قسم خوردن کاربردی ندارد. در آن شرایط ویژه هر کسی باید با حقایقی که در دل عیان می شوند، آشنا شود. در آن شرایط ویژه باید عاشقانه به هدف چشم دوخت و تسلیم بود. عزم فرد برای انجام مناسک عظیم حج و برخورداری از آگاهی های ناشی از این عروج، با هدف تقرب به خداوند است و با عطف به خود منافات دارد. پس علاوه بر آنچه ذکر شد، محرم به عنوان زائر خدا تصویر خود را در هیچ آینه ای نمی بیند؛ به زدودن مو از بدن یا استعمال روغنی برای پوست بدن مبادرت نمی کند و در حالی که همه ی زینت آلات خود را کنار گذاشته، از هر نوع آرایشی می پرهیزد و با استعمال عطر توجه خود و دیگران را به رایحه های زمینی جلب نمی کند، همه ی مشغولیت ها را کنار می گذارد تا در فضایی ساده و بی تکلف شاهد مقصود را در آغوش کشد. سادگی، یکی دیگر از رموز احرام است. در عالم هستی، هر موجودی که به مبدأ وجود نزدیک تر باشد، ساده تر و هر موجودی از آن دورتر باشد، پیچیده تر است. فرد محرم با پذیرش سادگی در ظاهر و پوشش خود، حرکتی درونی به سوی سادگی را آغاز می کند و می رود تا از این رهگذر به بیشترین حس حضور حق و درک پنهان ترین حقایق عالم دست یابد. مناسک حج در ماه حرام بر پا داشته می شود. در ماه حرام، جنگ و خونریزی حرام است. پس او امنیت دارد و نیازی به حمل اسلحه برای حفظ جان نیز نخواهد داشت. در این مراسم الهی نه تنها دل نگرانی های زمینی جایگاهی ندارد؛ دل مشغولی های زمینی نیز ناشایست است و حتی گرفتن ناخن هم باید بماند برای بعد. در انجام این مراسم باید در کمین فرصت های آسمانی بود. بنابراین، نه تنها لازم است از فسق و فجور که انسان را از هدف دور می کند، پرهیز کرد؛ بلکه باید با کنترل ذهن آماده ی دریافت روزی های معنوی شد. اگر کسی ناخواسته به خارش بدن مبادرت کرد یا به طور غیر عمدی یکی از این احکام را رعایت نکرد، معلوم می شود که مدیریت ذهن خود را از دست داده است. حج ذهنی می خواهد که در لحظه ی حال حضور داشته باشد. زیرا باید برای شکار آگاهی مهیا بود.پس از احرام و ورود به مسجدالحرام، مناسک حج با طواف از مقابل حجرالاسود آغاز می شود. آغاز از این مبدأ نشانه ای از این است که همراه با این حرکت بیرونی، یک حرکت درونی به وقوع می پیوندد و انسان از صلب و سخت بودن یعنی از سنگ بودن به سوی نرم شدن، جان گرفتن و روان شدن یعنی انعطاف پذیری و آمادگی پذیرش حقایق حرکت می کند. حرکتی با رمز طلب و تسلیم که سیاهی و ظلمت درون را با نور آگاهی و معرفت می زداید.هفت دور طواف، نشانی از دست یافتن به آگاهی هفت آسمان و در عین حال در هر دور، سمبلی از خلقت انسان است؛ خلقتی که او را از مبدأ خود دور کرد و به آن باز می گرداند. گشایش رمز «اناالحق» نیز در ادراک نقطه ی آغاز و پایان همین گردش است؛ گردشی که انسان را با خود آشنا می کند؛ گردشی که در آن انسان خود را پیدا می کند.با درک عظمت این حقیقت، نباید از «تسلیم» دور شد. پس بعد از طواف، درست پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز بر پا می شود. مقام ابراهیم، آن نمادی نیست که جای پای ابراهیم را نشان می دهد؛ مقام ابراهیم، مقام تسلیم است. زائر برای تماشای جای پای ابراهیم در پشت این بنا قرار نمی گیرد؛ او با اقامه نماز پشت این نماد، در دل خود، رد پای ابراهیم را دنبال می کند. بنابراین، باز هم درسی دیگر و بیعتی مجدد در کار است و چه نکته ی ظریفی در این است که گفته اند بهتر است این تجدید پیمان با سوره ی توحید در رکعت اول و سوره­ی کافرون در رکعت دوم انجام شود! در سوره ی توحید به وحدانیت خدا اقرار می شود و در سوره ی کافرون به قبول آزادی عقیده. هیچ کس را نمی توان به اجبار تسلیم حق کرد. تسلیم، مستلزم معرفت و عشق است. حج گزار عاشق و آگاه، بر فراز توحید قرار دارد؛ مخالفت خود با کفر را اعلام و به توحید اقرار می کند ؛ اما در عین حال، به دیگران آزادی اندیشه می دهد. این نیز جلوه ی دیگری از تسلیم است. اما نتیجه ی عالی تسلیم را باید در درسی یافت که سعی میان صفا و مروه به جا می گذارد. باز هم هفت مرحله حرکت به نمایش گذاشته می شود؛ باز هم حکایت هایی از هفت آسمان در وجود حج گزار حقیقی نقش می بندد. اما چرا سعی؟! برای دریافتن این که «به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود». مگر نه این که بین دو کوه صفا و مروه هاجر بالغ تلاش کرد و اسماعیل کودک یافت؟ مگر نه این که آب، سمبل آگاهی، کودک، سمبل سادگی و بالغ، سمبل پیچیدگی است؟ مگر نه این که چشمه زیر پای کودک بود؟ این بخش ساده ی وجود (کودک) است که به آگاهی آسمانی (الهام الهی) دست می یابد؛ با طلب و این بخش پیچیده و پر تکاپوی وجود است که اجازه ی این تجربه را می دهد؛ با تسلیم. تنها با وحدت و هماهنگی این دو بخش متضاد وجود، می توان به اشراق رسید. هاجر در لحظه ی درماندگی خود از تلاش در جستجوی آب، به خداوند معطوف شد و به مقصود رسید و حج گزار با قدم گذاشتن در مسیری که او پیمود، به خود یادآور می شود که زندگی تلفیقی از تلاش و تسلیم است؛ اما تلاش، کارگشای واقعیت زندگی و تسلیم، راهگشای یافتن حقیقت است و هریک را باید در جای خود به کار برد. به این ترتیب، با درک این درس های کلیدی و سرمستی از حس حضور خدا، طواف و نمازی دیگر بر پا می شود و سپس حج به مرحله ی دیگری می رسد: وقوف در صحرای «عرفات»؛ وقوفی همراه با تأمل که انگیزه ی آن عشق و دستاورد آن شناخت است. در عرفات شناخت انسان نسبت به خود تکمیل می شود. از این رو، در این بخش از مناسک حج می توان فرصت ها و تهدیدهای راه کمال را شناسایی کرد و با دریافتن ترفندهای شیطان، در اقدام بعدی برای هرگونه رویارویی با او آمادگی یافت. محل این آمادگی در «مشعر» است. هر یک از سنگ­ریزه هایی که در مشعر جمع آوری می شود تا روزهای بعد به دست حج گزار به نماد شیطان اصابت کند، بهانه ای برای اندیشه به زوایای حملات شیطان است. نام «مشعر» نشان می دهد که بدون شعور و آگاهی نمی توان برای چنین مقابله ای راهکاری مؤثر یافت. پس باید از آگاهی هرچه بیشتر تدارک دید؛ تدارکی برای حضور در «منی». می گویند منی به معنای نهایت آرزو است. نهایت آرزوی حج گزار واقعی، رسیدن به غایت کمال است. برای رسیدن به این زیباترین آرزو باید عوامل ضدکمال را مهار کرد. به همین دلیل است که در ایام وقوف در منی، هر صبح مخالفت خود با شیطان و استقامت در برابر آن اعلام می شود. شاید به نظر برسد که سنگ زدن به نماد شیطان نمایشی است که حج گزار به اجرا می گذارد؛ در حالی که پس از مدتی پیام آن را به فراموشی می سپارد. اما در باطن هر بخشی از مناسک که واقعیت آن را به نمایش می گذارد و بر پله ی عقل انجام می شود، حقیقتی وجود دارد که بر پله ی عشق درک می شود. علاوه بر این، ضمیر ناخودآگاه انسان با قرار گرفتن در صحنه ای هر چند نمادین، نسبت به درس آن صحنه بهتر برنامه ریزی می شود. تکرار این حرکت نیز به تثبیت آن در خودآگاه و ناخودآگاه کمک می کند. البته باید به خاطر داشت که اگر اقدام به این مراسم با آگاهی همراه نباشد،  این نتیجه را در بر نخواهد داشت. سه نماد شیطان در منی، یادآور سه مرتبه تردید ابراهیم در اجرای حکم خداوند است. شک و تردید آتشی است که گل وجود انسان را به پختگی می رساند و به او یقین می بخشد؛ اما باقی ماندن در معرض آن، همان گل پخته را به سنگی بدل می کند که صلب و تغییرناپذیر است. بدون وجود این آتش، ایمان و عقیده ثبات نمی یابد؛ در عین حال که رها نشدن از آن، ایمان و عقیده ای باقی نمی گذارد. منی سرزمین اشراق است. هیچ گاه نمی توان از شیطان و تردیدهای شیطانی امنیت داشت؛ اما در سرزمین اشراق این هجمه سنگین تر است. باید مراقب بود و مقابله کرد؛ زیرا شکست یعنی از دست دادن فضایل و پذیرفتن رذایل؛ یعنی سنگ دلی و خساست و حسادت و ... و در یک کلمه یعنی دوری از حق. روز اول سومین نماد شیطان هفت بار «رمی» می شود (مورد پرتاب سنگ واقع می شود) و در هر یک از روزهای دوم و سوم هر یک از سه نماد، مورد اصابت هفت سنگ قرار می گیرد. اما این اولین درس حج درباره ی شیطان نیست. حرکت رو به جلو در طواف، در حالی که جهت سر یا بدن به سمت دیگری تغییر نمی کند، تنها برای متانت در حرکت الزامی نشده است. این، به منزله ی تنظیم جهت نگاه و حرکت انسان به سوی هدف اعلا (تنظیم جهت به سوی عالم بالا) و تضمین امنیت از حملات شیطان است. مگر نه این که شیطان از همه سو به غیر از جهت مستقیم امکان حمله دارد؟ مگر نه این که اگر دل در گرو عشق الهی نباشد و رو به سوی دیگر داشته باشد، در خطر شرک است؟ مگر نه این که تنها در پناه خدا یعنی در انحصار نگاه و توجه به او می توان از آسیب شیطان در امان بود؟ طواف، انسان را از شر شیطان به آغوش خدا می سپارد و رمی جمرات آخرین ترفندهای نفوذ او را خنثی می کند. بعد از رمی نماد سوم در اولین روز وقوف در منی، نوبت به ذبح قربانی می رسد. در باطن این مراسم نیز حقیقتی نهفته است؛ حقیقتی مربوط به عزم ابراهیم در ذبح اسماعیل که در مسلخ توحید، با ذبح وابستگی به این فرزند محبوب، به نتیجه رسید. بنابراین، ذبح، اعلام قطع تعلق و وابستگی است و این تحول ابراهیمی را در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه حمل خواهد کرد. با رسیدن به این مرحله، دیگر می توان از احرام خارج شد و برای ابراهیمی شدن جشنی بر پا کرد. خروج مردان از احرام با تراشیدن همه ی موهای سر و خروج بانوان از آن با کوتاه کردن بخشی از موها انجام می شود تا نشانه ای باشد از این که با این حج ابراهیمی از همه ی اضافات موجود در زندگی باید گذشت. ضمن این که تراشیدن سر نوعی خودشکنی و پذیرفتن حضور در جمع بدون اتکا به زیبایی ظاهر است. این نکوهش زینت و زیبایی نیست؛ بی مقدار دانستن زیبایی های کاذب در برابر زیبایی حقیقی و اعلام این است که پایبندی به هیچ زیبایی ظاهری نمی تواند جایگزین زیبایی باطنی باشد و همچنین، خشنود بودن به زیبایی باطن است که ناشی از رابطه ی پنهان بنده و پروردگار است و امکان تظاهر به آن وجود ندارد. خروج از احرام، به معنای پایان مناسک حج نیست. با خروج از احرام، منی دو روز دیگر نیز میزبان حج گزاران است. هر صبح، رزمایش ایستادگی در برابر شیطان تکرار می شود و سپس همچنان سرزمین منی شاهد به بلوغ رسیدن میهمانانی است که با درک بیشتر قصد بازگشت به مسجدالحرام را دارند. در این بازگشت، باز هم طواف و نماز طواف؛ باز هم سعی میان صفا و مروه و باز هم طوافی دیگر و نمازی دیگر انجام می شود؛ در حالی که وجود عاشق و دل مشتاق حج گزاران حقیقی، صیاد بهترین روزی های آسمانی خواهد بود و لحظه لحظه تحول را تجربه خواهد کرد. سرانجام مناسک به پایان می رسد؛ اما  برای کسانی که حرکت با گام های ابراهیمی را آموخته اند، پایان این مراسم، شروعی دیگر است. این افراد به میان اجتماعات کوچک و بزرگی که زندگی شان در میان آن ها جریان دارد، باز می گردند؛ در حالی که هر یک در حد وسع خود، نقش یک الگوی الهی را ایفا می کنند. این افراد، اَبَر انسان هایی هستند که در حج متولد شده اند و به بلوغ رسیده اند. این ابر انسان ها به درک حج رسیده اند؛ حجی که معراج به هفت آسمان آگاهی است.م.ع.ط
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۲ ، ۱۲:۵۶
دانیال ک.
شفای زندگی: نوشته لوییز هی، ترجمه گیتی خوشدلفصل پانزدهم فهرست بیماری ها  بهترین راه به کار بردن این فهرست به هنگام مشکل جسمانی این است که 1. به علت ذهنی نگاه کنید و ببینید که در مورد شما نیز صدق می کند یا نه  اگر صدق نمی کند ارام بنشینید و از خود بپرسید کدام اندیشه هایم می تواند این وضع را افریده باشد 2. با خود تکرار کنید مشتاقم ان الگوی هشیاریم را که این  وضع را افرید را رها کنم 3. الگوی تازه ذهنی را چند بار تکرار کنید4. پیشاپیش خود را در فرایند شفا ببینید هر گاه به وضع خود می اندیشید این گام ها را تکرار کنید بیماریعلت احتمالیالگوی تازه ذهنیآبریزش بینیگریه درونی، اشک های کودکانه، احساس قربانی بودنمن تصدیق می کنم و می پذیرم که خود، قدرت خلاق جهانم، اکنو آگاهانه کامروایی از زندگیم را بر می گزینم. آبسه اندیشه های برانگیزاننده در بارره آزارها، احساس  حقارت و میل به انتقامجوییاجازه می دهم اندیشه هایم رها و آزاد باشند، گذشته تمام شده است من در آرامشمانفارکتوس خالی کردن قلب از هر چه شادی به نفع پول و جاه و مقام من شادمانی را به کانون قلبم باز می گردانم. من به همه محبت نشان می دهمامیلوتروفیک لترال اسکلروزیس نپذیرفتن ارزش خود و نفی کامیابی و موفقیتمی دانم که ارزشمندم. موفقیت خظری ندارد. زندگی دوستم دارد.اضافه وزن ترس، نیاز به حمایت، فرار از احساس، احساس ناامنی، طرد خود، نیاز به کامیابیمن با احساسات خود در آرامشم. در همین جا ایمن هستم. من امنیت خود را می افرینم. خویشتن را دوست دارم و تایید می کنم. از مدت ها پیش اعتقاد داشته ام: "هر چه باید بدانم بر من آشکار می شود، هر چه نیاز داشته باشم به سراغم می آید، در جهانم همه چیز نیکوست."دانش تازه ای وجود ندارد هر چه هست قدیم و نامحدود است.موجب شادمانی و شادکامی من است که این دانش و حکمت را به نقع آنان که در راه شفا گام بر می دارند، گرد هم آوردم.این پیشکش را به همه شما  تقدیم می کنم که آنچه می دانم به من آموخته اید: به همه مراجعانم و دوستانی که در همین زمینه کار می کنند به همه اموزگارانم  و به خرد الهی لایتناهی که از طریق من این دانش را به گوش نیازمندان آن می رساند. لوییز هی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۲ ، ۰۹:۲۹
دانیال ک.
آویژه سلام مجدد.راستی یادم رفت. میخواستم طب مکمل هومیوپاتی رو بهتون پیشنهاد بدم. امتحانش کنید مخصوصا برای لکها تون احتمالا خوب باشه.توی وبلاگم هم چندتا مطلب دارم درباره اش. ایشالله کارگر بیفتد. به امید سلامتی همه مون.   توسط:حمیده چند سال قبل پزشکی این درمان رو به من توصیه کرد و گفت که در حال حاضر بهترین پزشک در این زمینه "دکتر شهردار  در تهران هستند. تلفن ایشون رو هم به من دادن. براتون میذارم امیدوارم برین و نتیجه بگیرین  و نتیجه رو به بقیه هم اطلاع بدین  88889299 شماره دکتر شهردار در تهران یه مطلب دیگه هم اینه که طوری که پزشک من بهم گفت این طب حالت درمانی نداره. درواقع یک سری کاراست که روی روح و روان انجام میشه. و حرفش اینه که تمام بیماری ها درنتیجه ی طرز تفکرات ما و روان ماست. اون ها با عوض کردن شرایط روحی روانی باعث جلوگیری از پیشرفت بیماری ها و متوقف شدنشون میشن. اما (به اون شکلی که شما میگین) نقش درمانن کننده ندارن. اون هم درمان و از بین رفتن لکه ها!! توسط: آویژهمن خودم این طب رو امتحان کردم برای بیماری فیبرومیالژیا. یه سردرد ممتد ۱۳۰روزه داشتم که برطرف شد.به یکی ازدوستان هم که آکنه مقاوم به درمان داشت پیشنهاد دادم خدا رو شکر خوب شد. من اصلا آدم اهل تلقینی نیستم. اگر بودم که همینجوری خوب میشدم.! این طب در واقع دستگاه ایمنی رو تحریک میکنه تا بره و علت بیماری رو پیدا کنه و باهاش مقابله کنه. این روش درمانی میخواد با تقویت نیروی حیاتی افت انرژی در اون رو رفع کنه. در واقع فلسفه و متافیزیک و...که پزشکی رایج بهش اعتقاد ندارن درش به کار میره
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۱:۳۴
دانیال ک.
توسط:آویژه سلام دوستای عزیزم. امروز اتفاقی این وبلاگ رو دیدم. البته باید بگم که هیچ چیز دراین دنیا اتفاقی نیست.خب من بیماری شما رو ندارم ولی باهاش آشنایی دارم. البته خداوند به من یه بیماری دیگه تحت عنوان فیبرومیالژیا عنایت فرموده یه هفده سالی میشه. علایمش هم اگر بخوام کلی بگم درد همیشگی خستگی همیشگی و گرفتگی عضلات به صورت دائم+سختی تاندونها و حساسیت و...است. البته چندروزه به واسطه ی یه سری از درمانها که در پی یه سری تحقیقاتم بوده خدا لطف کرده حالم خیلی بهتره. اینارو گفتم برای ذکر این مطلب: دوهفته ی پیش به شدت افسرده شده بودم. گفتم خدایا نخواستیم این زندگی رو وقتی از بچگی هیچ لذتی نبردم از زندگی بعدشم معلون نیست چی بشه به چه دردم میخوره. راستش داشتم یه جورایی بی اعتقاد میشدم. وای.باورتون نمیشه اون چندروز ناامیدی برام سخت تر از اون هفده سال درد و مشقت و بیماری گذشت. انگار به هیچ جا وصل نیستی. احساس پوچی بدترین درد دنیاست. حالا که دوباره بهش توکل کردم معنای واقعی باخدابودن رو فهمیدم.  یادتون باشه یه روزگاری که هنوز پنی سیلین کشف نشده بود مردم از گلو درد چرکی می مردند. دوای درد ما ها هم به زودی پیدا میشه. شاید همین فردا. ولی برای به فردا رسیدن باید امروز رو زندگی کرد.  به وبم سر بزنید. خوشحال میشم. موفق و سلامت باشید.  وب سایت  http://afshid.blogfa.com اینجانب به دلیل درک نادرست و عدم شناخت برخی بیماریها ومسائل مهم در جامعه که نادیده گرفته میشوندتصمیم به ارائه ی این وبلاگ نمودم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۰:۴۰
دانیال ک.
www.putumayo.com/content/cuba
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۰:۱۷
دانیال ک.
سمینار کشوری در  دانشگاه مان برگزار می کنیم  هوا ابری بارانی لطیف است ................. توسط: محبوبهبا سلام . امیدوارم همیشه همه جا بدرخشید...با آرزوی سلامتی و موفقیت بیست مهرماه سلام محبوبه جان خیلی ممنون. ذکر یا ذالجلال و الاکرام را زیاد خواندم  . حمد و سپاس پروردگار را که با عزت و ابرومندی تمام برگزار شد. ممنون عزیزم از دعای خیرتان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۵:۴۱
دانیال ک.