پیشگیری از بیماری نوروفیبروماتوز Neurofibromatosis

نوروفیبروماتوز بیماری ژنتیکی Iranian Patients with Neurofibromatosis

نوروفیبروماتوز بیماری ژنتیکی Iranian Patients with Neurofibromatosis

من دکتر لیلا جویباری عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی گلستان هستم که به همراه گروهی از هموطنان عزیزم که بیماری ژنتیکی نوروفیبروماتوز دارند، این وبلاگ را به عنوان وبلاگ پشتیبان مدیریت می کنیم. از حمایت و همراهی شما عزیزان سپاسگزاریم.
وبلاگ اصلی ما به نام زندگی با نوروفیبروماتوز است به آدرس

http://iran-neurofibromatosis.net

I am Dr Leila Jouybari , faculty member from Golestan University of Medical Sciences, Gorgan, Iran. With collaboration of a group of Iranian NF patients we manage this website.

Thank you for your support

Our main website is: http://iran-neurofibromatosis.net

Join us to Tel Channel :

https://telegram.me/livingwithNF

طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

Pyrimidylaminobenzamide Derivatives for Treatment of Neurofibromatosis مشتقات پیریمیدیل امیونو بنزامید برای درمان نوروفیبروماتوزاکتشاف 2013 در ایالات متحده امریکا چکیده: ابداع حاضر در ارتباط با مشتقات پیریمیدیل امیونو بنزامید برای اماده سازی یک دارو برای درمان تومورهای مغزی خوش خیم غیر سرطانی به ویژه برای درمان (پیشگیری و معالجه) نوروفیبروماتوز است. The present invention relates to the use of pyrimidylaminobenzamide derivatives for the preparation of a drug for the treatment of non-cancerous, benign brain tumors, especially for the curative and/or prophylactic treatment of NF, and to a method of treating non-cancerous, benign brain tumors, especially for the curative and/or prophylactic treatment of NF
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۱۴
دانیال ک.
این قافله عمر عجب می گذرددریاب دمی که با طرب می گذردساقی غم فردای حریفان چه خوریپیش آر پیاله را که شب می گذرد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۲۹
دانیال ک.
از بزرگی پرسیدند             چه حک کنم بر انگشتری که وقتی                   شادم به آن نظر کنم                        وقتی غمگینم به آن بنگرم                                        گفت بنویس                                                     "این نیز بگذرد"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۰۸
دانیال ک.
سلام من امیر هستم ساکن استان مرکزی. من نت رو درباره بیماری زیاد گشتم اما وبلاگ شما رو ندیده بودم و خیلی خوشحال شدم از این که تجربیاتم رو در اختیار شما و سایرین که از مطالب سایت می خونند قرار می دهم. خیلی ها غم زده اند غمگینن بابا سخت نگیر حالا میگی من چرت میگم اما شرایطم رو براتون توضیح میدم که کاملا متوجه بشید:ادامه مطلب را بخوانید توسط: امیرسلام.  نوروفیبروماتوز نوع دوم هستم اگه کسی خواست می تونیم با هم در ارتباط باشیم. و از این که هویتم اشکار بشه واهمه ندارم و افتخارم می کنم و هر کمکی از دست بیاد دریغ نمی کنم هر تجربه ای که داشته باشم در اختیارتون میزارم و در اخر یاد حافظ می افتم که میگهچون قسمت ازلی بی حضور ما کردندگر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیرخواهش می کنم جوابم رو بدید تا شماره همراهم رو در اختیارتون بزارم.hidden.boy1990@gmail.com و یا در همین سایت سلام من امیر هستم ساکن استان مرکزی. من نت رو درباره بیماری زیاد گشتم اما وبلاگ شما رو ندیده بودم و خیلی خوشحال شدم از این که تجربیاتم رو در اختیار شما و سایرین که از مطالب سایت می خونند قرار می دهم. خیلی ها غم زده اند غمگینن بابا سخت نگیر حالا میگی من چرت میگم اما شرایطم رو براتون توضیح میدم که کاملا متوجه بشید: من ان اف نوع دوم هستم تا حالا هفت بار جراحی کردم. توده نخاع دو بار که ستون فقراتم خم شده و قوز دارم توده شکمی یک بار که عوارض زیاد نداشت. دو بار تومور مغزی که تومور اول باعث شد یکی از شنوایی هام رو از دست بدم و اشک چشمم هم از بین رفت و نیمی از گلوم فلج شد که یک ماه با ان جی تیوب غذا می خوردم تا کمی بلعیدنم برگشت.  بلعیدنم خوب نیست.تعادل راه رفتنم بهم خورد. در تومور مغزی دوم باز این یکی شنواییم رو از دست دادم الان ناشنوا مطلق هستم. اشک این یکی چشمم هم از بین رفت و اینو بگم که نیمی از صورتم فلج شد حرکت نداره. بخندم یه وری میشه ولی میخندم بزار بشه. یه تومور پشت پای چپم بود به صورت طولی یعنی از باسن تا ماهیچه ساق شکل گرفته بود. وقی در اوردنش 2900 گرم بود نزدیک سه کیلو. زدم تو تمام بیمارستان پیچید که پام لمس شد از ساق به پایین. لاغر شد قبلا دچار انحراف اسکلتی شده بود. الان یه تومور گنده تو لگنم دارم که فشار میاره به مثانه ام و کوچیکش کرده و عصب پای چپم هم گیره معلوم نیست چی بشه. واستون خلاصه گفتم که نگی داری شعار میدی. 22 سالم هست درسمم خوب بود همیشه شاگرد دوم بودم و خیلیم بانمک و خوش قیافه بودم همیشه تو چشم مردم بودم. دیگه حسرتش رو نمی خورم که چی بود می خوام چی بشم. راضیم به قول اون خانوم که اینجا خوندم روح خدا در من دمیده شده. الانشم از هیچی کم نمیارم فقط شرایط جسمی هست که تواناییم زیاد نیست. یه دوست به طور اتفاقی پیدا کردم که نوع یک این بیماری هستش و متاهل هستش خدا بهش یه بچه داده تپل مپل خوشگل الان ده سالشه. روی پوست تمام بدنش توده داره الان تو نخاعش داره نمیتونن زیاد دست کاری کنن بدنش ... جون نداره بی حاله اما شاداب روحیه توپ الگوی منه.میگم به این جا یه سر بزنه. راستی من یه دونه از بینایی هام از بچگی مشکل داره روی نقطه کور چشمم یه برامدگی هست از همین بیماریه بیناییش خیلی کمه بازم از هیچی بهتره با یه بینایی هم درس خوندم الانشم مشکلی ندارم باهاش. خوشحال میشم با هم در ارتباط باشیم شاید تونستم تو روحیه تون یه نقطه مثبت بکارم. یا یه خط مثبت بکشم یا خیلی چیزای دیگه ...بوس..... همه تونو دوست دارم هر جور که هستید...****************        امیر عزیز. سلام. بالاخره اون فرد شجاعی را که به دنبالش بودیم پیدا کردیم؛ بیماری که خود را به خاطر بیمار بودن شماتت نکند، ....  احسن به این همه توانمندی هایتان.... انشالله از طریق همین وبلاگ با شما در تماس خواهیم بود ... از طریق تلفن هم تماس می گیریم...  اگر چند نفر دیگر مثل شما این چنین شجاع و با روحیات بالا پیدا کنیم حتما می توانیم کتابی بنویسیم....  قطعا مکتوب کردن تجربیات تان  می تواند فواید زیادی در تشکیل انجمن و  ...  داشته باشد.     توسط: فریادسلام دوستای خوبم و آقا امیر خوش به حالتان که اینقدر امید به زندگی دارین من به حال شما غبطه می خورمکاش آدما اینقدر ناجوانمرد نبودن، مثل زندگی منمن که چیز زیادی از زندگی نمیخوام همین را هم که دارم چشم دیدنش را ندارند و هر روز هر ساعت سنگی تیشه ایی جلوی پات میندازناین انصافه؟؟؟؟؟؟؟ توسط: امیرسلام فریاد جان. منم چیز زیادی از زندگی نمی خوام یعنی بیشتر ما ها همین شعارمونه تو زندگی و قانع هم هستیم. من یه دوست دارم هم سن خودمه هم کلاس بودیم . ایشون چند سال پیش تصادف کرد از گردن به پایین قطع نخاع شد. خیلی از دوستام فراموشش کردن و خدا بهم کمک کرد تنهاش نذارم هر جور که بودم رفتم و میرم پیشش تا بلند شه. یه مدت گیتار یاد گرفته بودم میرفتم واسش میزدم یه چیزی با هم سر هم میکردیم میخوندیم شاد میشدیم حس خوبی بود بعد کم کم شنواییم روبه نابودی رفت گیتار رو گذاشتم کنار و میخواستم بفروشمش که هر وقت نگاش می کردم... حس بدی بود نمیشه گفت. گذشت تا شنواییم خیلی بد شد سمعکم جواب نمیداد. تا به جایی رسید که دیگه به روز حرفش رو میفهمیدم لب خونیمم خوب نبود برام می نوشتن اگه مامانش خونه بود یا حالا هر کی که بود. خونه خودمونم همین طوری بود داستانم. با خودم شرط کردم، هر چی غمم داشتم جلو در خونشون چال کنم و با انرژی برم پیشش. الان لب خونیم بهتر شده و دیدن اینجور ادما خیلی چیزارو بهمون میفهمونه اگه درک داشته باشیم اگه. دو سال بهم سخت گذشت علاوه بر اینکه شنواییم بد بود صداهای اضافی هم میشنیدم دیگه موندگار شد من تو سکوت نیستم همیشه صدا میشنوم از داخل سرم. بسه دیگه زیاد نگم ترسناک میشه :). به دوستم میگفتم زیاد گیر نده بزار همین جوری طی بشه مثل یه جوی اب. ادم به یه جایی میرسه که دیگه باید وا بده گیر نده چون چه زور بزنه چه نزنه اون میخواد طی بشه ولی خودم باور نداشتم. منتظر بودم یه معجزه اتفاق بیوفته یه چیز خلاف قانون طبیعت. دیدم منم این بیماریو دارم چه بخوام چه نخوام. الکی دارم زور میزنم ولی اینو بگم که ما باید تلاش خودمون رو برای درمان بکنیم. البته من خیلی حساس بودم هی این دکتر اون دکتر. بلاخره رسیدم به حرفای اون موقع دیگه وادادم وادادنم در مورد بیماریه نه چیزای دیگه. مثل یه قایقیم داخل اون نهریم اونم سراشیبی داره یعنی راه برگشتم نیست ما باید بلد باشیم هر مانعی که میاد سر راهمون ردش کنیم نمیتونیم بهش گیر بدیم. میدونم سنگ جلو پامون زیاده.خودت قفاوت کن. هر چی بگی قابل احترامه.. اگه مایل بودید باهم بیشتر صحبت می کنیم.توسط: فاطمهبا سلام دوست خوبم اقا امیر خوشحال میشم با هم بیشتر اشنا بشم من اراک زندگی ممیکننم این بیماری دارم http://fffgf.blogfa.com    توسط:فاطمهسلام اقا امیر من هیچ ادرسی ندارم با شما ارتباط برقرار کنم؟    توسط: امیرسلام خانوم فاطمه. من چطوری می تونم ادرسم رو به شما بدم؟ توسط: فاطمهسلام اقا امیر ادرس ایمل یا وبلاگتو بذار. من یک دکتر خوب تو اراک سراغ دارم دکتر راکعی روز یک شنبه و سه شنبه بعد از ظهر طبقه سوم اورژانس ولی عصر اراک بیمارستان. جراح خوبیه   توسط: فاطمهfatmeh_heydari@yahoo.com    توسط: امیرراستی ممنون که به فکر هستید. من در اراک هر دکتری که رفتم دستو پاشون لرزید. گفتن برم تهران که زیر نظر تیم پزشکی باشه. البته موردهای من بسیار بسیار نادر هستند و انگشت شمارن دکترایی که در سطح کشور چنین جراحی هایی رو انجام دادن. یا ترسیدن انجام بدن یا اینکه برای شهرت بودش. بازم ممنونتوسط: امیرسلام. باشه من ادرس منزل رو برای شما ایمیل می کنم. شما هم یه لطفی کنید ادرستون رو به من replay کنید. وبلاگم ندارم. hidden.boy1990@gmail.com  توسط: فاطمهسلام اقا امیر پزشکی معرفی کردم خیلی دکتر خوب و معرفی خودم زیر نظر همین دکتر جراحی می کنم همین ادرس گذاشتمنهم خرداد 92.  توسط: امیرسلام. بازم ممنون. الان تومور داخل شکممه توده بزرگیه. از تخصص مغز و اعصاب خارج میشه باید متخصص داخلی باشه. هر جا رفتم فرستادن پیش دکترای بیمارستان امام خمینی تهران. اونجا یه سالن کنفرانس هست که میری می شینی و اونا مدارکت رو مورد بررسی قرار میدن. راستش نمی تونن بدون اسیب دیدگی تومور رو دربیارن. یه عده ای گفتن رادیوتراپی کنم تا تومور ضعیف بشه. رفتم رادیوتراپی اونجا گفتن که بزرگه باز برم سالن کنفرانس و دوباره برسی کنن یه راهی پیشنهاد بدن. یکی از دکترا گفت من با انژیوگرافی رگ خونی تومور رو می بندم که دیگه رشد نکنه و شاید ضعیف بشه. یه مرحله انجام دادم تقریبا دو ماه پیش. دیروز تهران بودم و ام ار ای گرفتم که با قبلش یه مقایسه کنند ببینند چه تغییری کرده.****** امیر عزیز بسیار ممنون از این که تجربیات زندگی ات را با سایرین در میان می گذاری... الگوی صبر و تحمل برای سایرین هستید. خیلی مایل هستیم حضوری شما را ملاقات کنم. انشا الله.***************توسط: امیرمن پنج ساله در تهران زیر نظر دکتر سید محمد قدسی هستم. متخصص مغز و اعصاب. در بیشتر جراحی هام اولین نفر بودم ظاهرا توده شکمم هم همینطوره. حد اقلش در ایران. بی حکمت نیست. هیچی بی حکمت نیست. شاید به واسطه من بخواد یه راه هایی برای دیگران باز شه ... شاید. خدایا نگذار در راهم در مسیر زندگی در هدفی که از خلقت من داشتی بلغزم و ذره ای تردید کنم که من به حکمتت به دانشت ایمان دارم ...توسط: امیرسلام. در رابطه با کاشت حلزون شنوایی. قبلا هم گفتم که بر اثر وجود تومور مغزی که در دو طرف جمجمه بود، با جراحی برای برداشتن تومور عصب های شنوایی قطع شدند. برای کاشت حلزون قبلا پی گیری کردم. بحث علمیش رو کار نداریم اما با قرار دادن کاتد الکتریکی که باعث میشه بشنویم اینه که تمام سیگنال های صوتی رو دریافت نمیکنه. مثلا اگه بگن پرندگان شما "پ" و "ن" رو دریافت نمی کنید. باید حدس بزنی و لب خونی هم انجام بدی. پس کامل نیست. از طرفی من دو بار جراحی داشتم روی جمجمه دیگه حاضر نیستم برم زیر تیغ چون این دلخواه منه منم دوست ندارم بکارم. و این جوری که من خوندم در حال تحقیق اند که عصب رو پیوند بزنن که کامل تر بشنویم که حتی لذت شنیدن یه اهنگم رو حس کنیم. الان تازه مقدماتیه گفتن شاید تا ده سال اینده بشه.توسط: جویباری  امیر عزیز اگر قالب مناسبی برای وبلاگ در نظر دارید لطفا پیشنهاد دهید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۸:۴۸
دانیال ک.
توسط: بیچاره سلام خانم دکتر عزیز آخه چی بنویسیم زندگی ما همش تحقیر بوده . همش این بود که تو جمع باید یه جوری اون گوشه ها بریم کسی ما رو نبینه چرا چون بدن ما مثل بقیه نیست پر لک و کک مک و دونه های برجسته کوچیک و بزرگ . همش خستگی . همش جواب دادن به اینو آن. اینا زندگی یک بیمار نوروفیبروماتوزی هست. مابقی مثل شماها درس خوندیم ، کار کردیم و ..... راستی اینو یادم رفت بگم آقایون محترم هم حالا چون ما پوست خوبی نداریم ما را به همسری نمی پذیرند 1 هم مثل شوهر من قبول می کنه بعد زیر همه چی می زنه و همه چی رو حاشا میکنه و ...... می گه ازت خوشم نمی یاد پوستت زشته می خوام طلاقت بدم. عزیزم این زندگی ماهاست . خوب اگه یکی این رفتارایی که با من شده رو با شما می کرد چکار می کردید؟ دیگه میلی به زندگی کردن داشتید؟ خواهش می کنم جوابم منو بدید چون من از زندگی سیر شدم و اگه بخواد اینجوری باشه باید یه جوری تمام بشه هرچه زودتر بهتر دیگه تحمل تحقیر شدن و ندارم . اینها تجربیات زندگی منه درس- کارخوب- هنر- صادق بودن - انسان بودن- مهربانی کردن معنایی نداره فقط ظاهرت خوب باشه ولو اینکه با صدتا بودی و هزارتا کار خلاف و ناشایست کرده باشی اینا دیگه واسه مردا مهم نیست فقط ظاهر خوب مهم همین و بس ................ حالا منو راهنمایی کنید من باید چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   توسط: ستاره سلام دوست عزیزم من ستاره هستم یه نفر که بیماری خودت رو داره. اول اینکه هیچ وقت ادعا نمی کنم که درکت می کنم چون جای تو نیستم. فقط باید جایه یه نفر باشی تا اون رو درک کنی حتی با وجودی که یه بیماری مشترک رو داشته  باشی و دوم برات طلب خیر میکنم که با هوش و ذکاوت و ایمانی که داری بتونی یه تصمیم درست بگیری. خودت رو نباز تو خودت مهمتر از مسائلت هستی. این رو باور کن.هرچه به هستی دادی هستی بهت بر می گردونه. این میتونه حتی افکارت هم باشه . پس نگو زشتم بدم ... چون هستی زنده هست و این تو حافظه اش میمونه و یه روز این بهت بر می گرده. اصلا مهم نیست دیگرون در موردت چی فکر میکنن و چی میگن بازم میگم خودت مهمتری. فراموش نکن روح خدا در تو دمیده شده و وجهه ای از خدا هستی حتی با تمام لکه ها و تومورها باز از روح خدا در تو دمیده شده. روزی که انسان پاش رو روی زمین گذاشت نه زشتی معنا داشت نه زیبایی این نگاه انسان و جهان بینی او هست که زیبایی رو تعریف میکنه که اگر در دیده مجنون نشینی به جز خوبی لیلی نبینی. شاید بگی هیچ مردی و شوهر من اینا رو نمیدونه ونمی گه. مهم نیست نگه و ندونه ولی تو اون قدر توانایی داری تا بتونی وجود خدا رو در وجودت احساس کنی و جلو آیینه بری به خودت نگاه کنی و بگی فتبارک الله احسن الخالقین.تو میتونی در کارت موفق بشی. در مورد طلاقت خودت باید تصمیم بگیری ببین ارزش زندگی کردن داره یا نه.حتی اگه طلاق هم بگیری باز پایان دنیا نیست. به خوت بیا و برای خودت ارزش قائل شو حتی اگه دیگران نشن. به خودت عشق بورز و بعد از اون به همه مردم دنیا یه روز نتیجه اش رو میبینی. به اطرافت نگاه کن اونایی که پوست سالمی دارن هر کدومشون یه جور درگیرن همه ما یه سنگ محک داریم سنگ محک تو و من این بیماریه باید سربلند بیرون بیایم و پخته بشیم. اگه خودت ارزش خودت رو نفهمیدی دیگران هم نمی فهمن. دستت رو بذار در دست خدا وازش کمک بخواه و بگو هر چی خودت مصلحت بدونی راضیم.   توسط: نجاتی جواددوست عزیزم سلامامیدوارم هر جایی ایران سر سبز هستید سبز باشید و با طراوت .... با طراوتی که هستی آن انسانیتی است که شما ازش حرف زدید چون انسانیت منوط به خودشناسی است و خودشناسی خیلی سخت تر از خداشناسی است. چون خدا می فرمایید اگر خودت رو بشناسی منو شناختی پس یک رابطه کاملا مستقیم و وابسته بهم دارند.اما این مردهایی که در زندگی مشاهده می کنید در دنیای فانی زندگی می کنند چه بسا که آدمی باید خودش را برای دنیا جاوید آماده کند. بحث و حرفی که من میزنم از سمت خودم است من یک انسان عاری از این نوع بیماری و یه بیماری دیگر هستم پس نمی تونم آنطور و باید شما درک کنم اما عقل ناقص بنده این را می گوید که شما انسان ثروتمندی هستید درسته که بیمارید و نگاه و ذربین ها در جامعه به سمت شما اشاره رفته آن هم بخاطر بیماری که در ظاهر است من نمیدونم این بیماری چیست چون رشته تحصیلی بنده با علم پزشکی دنیایی فاصله دارد اما از انسان بودن و نیز فهم و شعور و صداقت را تعریف شان را درک کردم پس شما ثروتمندید و در دنیا جاوید جای بسیار بالایی خواهید داشت جون خودتونو شناختید درسته که مردها در جامعه به سمتی رفتند که فرهنگ غلط باب شد .... شما پویایید و با توکل به خدا به خودشناسی خود ادامه دهید تا به مرز حقانیت برسید چون این پایدار است و فانی ها در دنیا فانی نیز به خاطر فنایی پوچ است.این غافله عمر عجب می گذرددریاب دمی که با طرب می گذردساقی غم فردای حریفان چه خوریپیش آر پیاله را که شب می گذرد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۴۳
دانیال ک.
آیا می توان سختی هایی که در زندگی می کشیم و ندونیم اشکال کارمون کجاست به خدا پناه ببریم و اونو ازمون الهی فرض کنیم؟دوست گرامی. ما دو گروه داریم. مومن و کافر. سختی های زندگی برای کافر عذاب است اما برای مومن حتما جنبه تربیت و سازندگی دارد. البته گاهی هم گوشمالی است تا انسان بیدار شود و راه را بیابد اما بیشتر جنبه ربوبیت دارد و انسان در سختی ها ساخته می شود و ایمان انسان آزموده می شود.حتی انسان ایمان خودش را در سختی ها می شناسد و می فهمد می تواند در راه خدا پایداری کند یا نه. اگر سختی نباشد حتی انسان به خودشناسی هم نمی رسد چه رسد به خودسازی. http://akhlagh.porsemani.ir
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۸:۴۴
دانیال ک.
خداوند، بلا را خود می فرستد: (إذ جآءَهُم بَأسُنا) به جهت تضرع؛ یعنی تضرع و ابتهال را از عبد می خواهد و آن مطلوب است. [در محضر بهجت:1/340] اگر می خواهید از ناحیۀ دعا به جایی برسید، زبان حالتان این باشد: تسلیم خدا هستیم، هر چه بخواهد بکند، بنا داریم عمل به وظیفۀ بندگی کنیم. [در محضر بهجت:1/341]
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۲۲
دانیال ک.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۳۴
دانیال ک.
توسط: تک دختر تنهاسلام ....... من می خوام برم دکتر پوست و راجع به بیماری نوروفیبروماتوزم اطلاعاتی داشته باشم ولی نمی دونم از دکتر چی بپرسم من به عنوان یک بیمار نوروفیبروماتوز باید چه چیزی رو بدونمیه سوال دیگهمن یه توده هم روی ابروم دارم دوست دارم عمل بشم ولی نمیدونم باید از کجا شروع کنم پیش چه متخصصی برم می ترسم هم عمل کنم دوبار این دونه رشد کنه ویا اینکه دونه های دیگه ام بزرگتر بشن. در ضمن من بیمه تامین اجتماعی هستم   پاسخ: توسط: امیرسلام دوست من. شما می تونید به دکتر پوست مو زیبایی مراجعه کنید و  تنها راهش جراحی هستش چون من یک دوست رو می شناسم ایشون روی صورتش توده داشت بعد رفتن لیزر کردن از بین رفت. پانسمانش کردن بعد از مدتی که بازش کردن توده بزرگ تر شده بود و دوباره جراحی کردن از بین رفت دیگه رشد نکرد. معلوم نیست دوباره پدیدار بشه یا نه ولی انرژپی که به خودتون میدید خیلی شرطه  و این رو بگم اگه دکتر زیبایی بخواد می تونه قشنگ درش بیاره و هر دکتری که رفتید قبلش بگید گه من نوروفیبروم دارم چون یه سری داروها برای شما ضرر داره با داروهای دیکه جایگزین می کنن برای خود من پیش اومده. موفق باشی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۱۹
دانیال ک.
بعد از  پنج ماه که از راه اندازی وبلاگ زندگی با نوروفیبروماتوز گذشت امروز آمار نشان داد که رتبه کشوری وبلاگ از صفر به 160 هزار ارتقا پیدا کرد. چهارم اذر 92توسط: سپیده   s_sakha@yahoo.comنمیدونم باید بگم خوبه یا نه اینکه بازدیدکننده ها بیشتر شدهوقتی بیشتر شده احتمالا معنیش اینه که کسایی که مبتلا هستند بیشتر شدهامیدوارم درمان قطعی برای این بیماری پیدا بشهچهارم اذر 92سپیده عزیز اکنون رتبه ما از به 86 هزار رسیده است یعنی بازدید کنندگان بیشتر به این سایت مراجعه می کنند. شاید معنایش آگاهی بیشتر بیماران باشد نه الزاما افزایش بیماری. شاید بیماران دسترسی به وب دارند و برای بیماری خود بیشتر جستجو می کنند و به این وبلاگ می رسند.از دی 91 شروع کردیم و بعد از یازده ماه فقط 21 هزار بازدید داشتیم. دنبال کمیت نیستیم فقط همه ما باید امیدوار باشیم این وبلاگ منبعی برای الهام امید و آگاهی به بیماران نوروفیبروماتوز باشد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۰۹
دانیال ک.