بعضی وقت ها فراموش می کنم بیمارم چون تمام ذهنم به سمت وجود نازنینش رفته. به سمت یه انگیزه متعالی ... به سمت یه حس، حس حضورش ... با اینکه درد همرام هست ولی اون قدر وجودش آرامش بخشه که همه چیز از یادم میره.گاهی وقت ها هم حالم از دیدن خودم بهم می خوره از همه کس و همه چیز بدم میاد وقتی به خودم میام متوجه میشم اون موقع خدا رو از قلبم بیرون کرده بودم.خدایا تو که هیچ وقت از قلبم نمی ری من میزبان خوبی نیستم و مهمانم که تو باشی رو با بی احترامی بیرون می کنم. خدایا ! مهمانم دلم باشمهمان داری رو بهم یاد بده. من رو ببخش وسیله پذیرایی ندارم.توسط: www.neurofibromatos.blogfa.comخداوندا عزیزانی که این مکتوب را می خوانند بر بال آرزهایشات پرواز کنندبار الها آنها را دریاب در تمامی لحضات که مبادا خسته شوند، بیمار شوند و یا غم ببینندخدای مهربان مندل آنها را سر شار از شادی کن و آنچه را به بهترین بندگانت عطا میکنی به آنها هم عطا کن