امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی
جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۱۸ ب.ظ
دیوان شمس تبریزی (غزلیات)ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بی منتهاای آتشی افروخته، در بیشه ی اندیشه هاامروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدیبر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خداخورشید را حاجب تویی، اومید را واجب توییمطلب تویی طالب تویی، هم منتها هم مبتدادر سینه ها برخاسته، اندیشه را آراسته هم خویش حاجت خواسته، هم خویشتن کرده رواای روح بخش بی بَدَل، وی لذت علم و عملباقی بهانه ست و دغل، کاین علت آمد وآن دواما زان دغل کژ بین شده، با بی گنه در کین شدهگه مست حورالعین شده، گه مست نان و شوربااین سُکر بین هل عقل را، وین نقل بین هل نقل راکز بهر نان و بقل را، چندین نشاید ماجراتدبیر صدرنگ افکنی، بر روم و بر زنگ افکنیو اندر میان جنگ افکنی، فی اصطناع لا یریمیمال پنهان گوش جان، مینه بهانه بر کسانجان رب خلصنی زنان، والله که لاغست ای کیاخامش که بس مستعجلم، رفتم سوی پای علمکاغذ بنه بشکن قلم، ساقی درآمد، الصلا
۹۱/۱۲/۰۴